گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

گفتنی ها کم نیست

جمعه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

کم کم میخوام دیگر ادم ها را نخوانم 

نه چشم 


نه از قلب


نه از لب


ادم ها راباید دید


با چشم


منظورم چشم سر است 


ادم ها را نباید فهمید باید حفظ کرد 


حفظ بچگی ها


حفظ فین فین زیر پتو بخاطر سرما


نباید میفهمیدم چقدر هم بازی هایم اشغال شده اند 


نباید میفهمیدم چقدر اشغال شده ام


نباید میفهمیدم چه به سر مامان امد


باید همیشه از نوید بپرسم بدترین تنبیهمان چه بود


باید همیشه بدون نگاه بگوید رو به دیوار ایستادن 


باید همیشه حسین دانه کاج برایم بچیند و انشا برایم بگوید


باید همیشه این باید ها همیشگی باشند


دلم میخواست این محبت های عاریه ای را بغل بگیرم 


دلم میخواست یاد چندسال پیشم نیفتم و اینقدر احساس زوال نکنم


چه میشد اگر هنوز با نوید و محمد پیکی خوراکی میخوردیم و تا مکینه می دویدیم؟


اخ که کاش میشد پیتر پن می امد و من را میبرد به سرزمین محال 


من این کوفتی که بهش میگویند دنیا و در ان برای هم دیگر دعای صلح میخوانند و بمب هیدروژنی میسازند را نمیخواهم


این جایی که هیچ جایش بلوطی تیر نمیخورد 


منظورم این است که اخر همه عشق ها به رابطه میرسد نه به یک بوسه روی پیشانی


این را به مهمان ویژه هم گفتم گفت تهش همین است، اخر عشق همین رابطه است و برای همین است


میدانید، راستش میخواستم تمام ان منطقش را رفلکس کنم اما دیدم خب چند نفر هستند که اوج عشق را در تخت نبینند؟ 


ادم ها فقط زر میزنند پاکند و پاکی را دوست دارند و 


برای جهان ارزوی صلح میکنند 


میدانید چرا؟ چون با صدای تیک تاک یک ساعت قدیمی میتوانند تا سر حد مرگ عصبانی شوند :) 

۹۴/۱۱/۱۶
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی