گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

پانزده «بازگشت به روتین»

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۰۵ ق.ظ

نهایت ساج هم امد

هرسه دوش گرفتیم و کارهای شنبه را انجام دادیم

ساج خریدهایش را به ما نشان داد و شقایق با دوست هایش رفت و شب افسرده برگشت

میدانی؟ ما هیچوقت هیچ کس را مجبور نمیکنیم از چیزهایی که ناراحتش کره حرف بزند اما همیشه گوش شنوای خوبی هستیم 

در این مورد از خودم مطمئنم 

شقایق که نبود ساج سرش را گذاشت روی پایم و حرف زد

این کار را شقایق هم زیاد انجام میدهد و من بااینکه پایم به گزگز می افتد اما اژ ته دل خوشم می اید

اینکه یک نفر روی پایم بخوابد و حرف بزند

ساج باز دلتنگ مادر جانش بود و کلی از جای خالیش گفت

از اینکه خاله و زندایی هایش اصلا به بابابزرگش نمیرسند و مامانش هم چون شاغل است وقت نمیکند دائم به او سربزند برای همین میخواهند برایش زن بگیرند

همین الان هم آمد سرش را گذاشت روی پایم :))

همه چیز اماده است تا از صبح فردا زندگی را سر بگیریم

بریم سر کلاس

بیاییم 

غر بزنیم و متفق القول باشیم که هم کلاسی هایمان موجودات دهشتناکی هستند

درد دل کنیم

کارهایمان را انجام بدهیم و درمورد بمباران وحشیانه سوریه صحبت کنیم

کتاب بخوانم و شقایق بگوید اهنگ های ترکی ات را بگذار این فارسی ها به تو نمی ایند

درمورد اینکه فردا چه بپوشیم صحبت کنیم و ساج مدام بگوید این لباس چاقم میکند

میدانی؟

زندگی روتین خسته کننده است اما جذاب است

من واقعا دیگر تحمل نوسانات را ندارم

خیلی زود است برای این حرف اما واقعا ندارم 

۹۶/۰۱/۱۹
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی