گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

پنجاه و دو

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۶، ۰۷:۳۳ ب.ظ
یک روز می اید که 
این خوابِ تمام نشدنی تمام میشود 
و همه این ادم ها برمیگردند توی جعبه مخصوصشان تا یک عذاب طولانی مدت دیگر
تا ماموریتِ طاقت فرسای بعدی
انوقت بین این کابوس های حقیقی
من میمانم و تو و...  
من و تو و هیچ 
و این هیچ به اندازه همه خواستنی های دنیا حالمان را خوب میکند 
با ان هیچِ بزرگ میشود به انتهای نرفتن، رفت
و به تمام نرسیدن ها رسید
و انوقت که رسید میبینی تمام این گَسی های کابوس وار برای این بوده که 
شیرینی این رسیدن لذت بخش تر باشد 
میدانی چه میگویم؟
میگویم یک روز این بختکِ زندگی از روی سینه مان کنار میرود 
نفسمان عادی میشود 
و انوقت
انقدر زندگی میکنیم تا بمیریم 
۹۶/۱۰/۲۱
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی