کلاس صبح را نرفتم
و تا کلاس بعد از ظهر جز غلت زدن و مجازی را رفرش کردن کاری انجام ندادم
شب توی تراس کوچکمان ماه را نگاه کردم و خارجی بمرانی را چند بار گوش دادم و هربار بلند گفتم : تو بذار وقتی پاییز شد برو
و ساج امد و برایش سوپ عدس گذاشتم
سرما خورده و بخاطر تمام شدن بیمه اش نمیتواند دکتر برود
این هم از جذابیت های زندگی مستقل است
به طب سنتی هم اعتقاد ندارد و تمام تلاش هایم برای بهتر شدن حالش به همان سوپ بی مزه ختم میشود
گفت نیلوفر اتاق شماره 3 میخواهد بیاید پیش مان
روی کانتر نشستیم و انار خوردیم
بهش گفتم چقدر ناامیدی مرا درخورد گرفته و ان کورسوی کم و کوچک را پیدا نمیکنم گفتم اشتباه امده ام راه را
گفتم این مصرف کننده صرف بودن در جامعه برایم شرم اور است
و ان اهنگ ابی که چند سال پیش خیلی دوستش داشتم و امروز بالاخره پیدایش کردم را برایش گذاشتم
نیلوفر امد و کلی حرف زد
حوصله ام سر رفته بود واقعا
داستان های تکراری دختر های به بلوغ عقلی نرسیده و نتایج مشابه و احساس بی حد و حصر خیانت و این ها
بعد هر دو هم فکربودیم که چقدر نمیتوانیم یک سری چیزها را درک کنیم
باز هم روی کانتر نشسته بودیم و این بار سوپ میخوردیم
شبیه خانواده هایی هستیم که نقش کلیدی و حلال مشکلات را دارند و هیچکس نیست که موقع گرفتاری به خودشان کمک کند
به تمام روزهایی که بود و بودم و تمام اتفاقات کوچک و بزرگ سختی که پشت سر گذاشتیم فکر کردم
و دل تنگی چند سال بعدم را از اینکه دیگر روی کانتر خانه کوچک و بدریخت اما دوست داشتنیمان نمینشینیم و انار دان نمیکنیم و حرف نمیزنیم از همه کس و همه جا دیدم
کنارم خوابیده و با گوشیش ور میرود و نامجو بیخ گوشم از حافظ میخواند که عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر اید