گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

خانه بابابزرگم
کل روز باران امد
شکسپیر و شرکا را خواندم و خوابیدم و فکر کنم 4استکان چای خوردم _بلکم بیشتر_
مامان بزرگ از تمام گذشته گفت و اینکه چندسال اول بچه دار نمیشده و از یکی از دوستانش که او هم تا 10سال اول بچه دار نمیشده و بعد هر دو اولین دخترشان را به فاصله بیست و چند روز به دنیااورده بودند و دهان همه را بسته بودند
گفت که برای بارداری ازار دهنده اش دکتر نمیرفته و خرافاتی بوده و این ها
بعد گفت عمویی و عمو خودشان را در جامعه پیدا کرده اند و اگر دختر خوبی وارد زندگیشان شود خیالش راحت میشود
مامان بزرگ گاهی اینجور است
شروع میکند حرف زدن از هرچیزی که از ان بی خبری و با اب و تاب تمام داستان های 40سال پیش را تعریف میکند 
و من گفته ام در روابط اجتماعی خانوادگی چقدر لنگ میزنم
خوبیش این است که از طرف من منتظر جواب و ری اکشن و کامنتی نیست
میگوید و میگوید و نتیجه میگیرد و میرود سر بحث بعدی

۱ نظر ۲۲ بهمن ۹۷ ، ۲۲:۵۰
at :)

یه بارم نشد ورودم به اینجا امن باشه ببینم چه فرقی داره

تعطیلی چیز خوبی نیست

باعث میشه به چیزایی فکرکنی که قرار نبوده

به تمام موندن ها و مطمئنم ها و این چرت و پرت ها

لولی دوست صاد برای تولدم نوشته بود مبارک باشه دوست ترین دوست دوست ترین دوستم

بعد من گفته بودم که چقدر خاص بود تبریکش

بعد، بعد که نه الان 

هیچ خبری از صاد ندارم همینطور که از سم و اسپر و بقیه

هیچوقت نمیفهمم این قسمت فرساینده زندگی کی تمام میشه 

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۰۱:۴۷
at :)