گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

داستان دختری که میان انبوه «اگر» ها گم شد

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ

کاش اىن زمستان مىگذشت و بهار مىگذشت و تابستان مىگذشت و دنىا در پاىىز می اىستاد

مى اىستاد تا حال من خوب شود و حالمان خوب شود و همىنجور مى اىستاد تا حال دنىا خوب شود

مى اىستاد تا از سفر خسته شوى و برگردى 

تا وسط پاىىز بهارانه باران بزند و پامچال ها گُل بدهند 

سه روز در هفته به گلدان ها آب بدهم و هنوز پاىىز باشد

آخ اگر پاىىز مىماند 

اگر اىن زمستان لعنتى نمى آمد

اگر آن تابستان کوفتى نبود

 راستى که «اگر» این «اگر‌»ها، «اگر» نبودند

«اگر» بودند

چقدر زندگى بهارى مىگذشت 

#بى 

#نخطه


۹۴/۱۱/۱۰
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی