گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

بیست_ غمگین

چهارشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ب.ظ

امشب سر شام به ساج گفتم: میدونی تو دانشگاه خیلی میخندم اما

اصلا خوشحال نیستم

یکم نگاهم کرد گفت: بیا درموردش حرف نزنیم 

*******


هرشب دعا میکنم

حس یک دختر جوان رو دارم که توی مرکز جنگ جهانی گیر کرده

 هرروز امار کشته ها گلوش رو خش میندازند و اون هیچ کاری از دستش برنمیاد

دختر کسی رو نداره که منتظرش باشه، اون ها همگی قبل از این توی جنگ کشته شدند

دختر فقط به لحظه مرگشون فکر میکنه و حال خانواده هاشون 

به درد از دست دادنِ دوباره و دوباره هم وطناش

و هیچ کاری از دستش برنمیاد جز دعا کردن

من هرشب دعا میکنم

برای مرزبان‌ها

برای کارگرا

برای سیل زده ها 

برای زلزله زده ها

و هیچ کاری از دستم برنمیاد جز دعا کردن برای آرامششون 

برای خانواده هاشون

۹۶/۰۲/۱۳
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی