گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

بیست و نه

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۲۶ ب.ظ

دیروز با سم صحبت کردم

یک دفعه تصمیم گرفتم که هرشب یا لااقل چند شب یک بار با سم صحبت کنم و حالش را بپرسم

یک دفعه گفتم شاید این همه ترک شدن بخاطر این است که من بااینکه برای همه خیلی مایه میگذارم اما زیاد از کسی خبر نمیگیرم


حرف که زدیم _از همه کس و همه جا_ یک دفعه دلم کمل زرد خواست و یک دریا گریه و پونز شاهین 

بهش گفتم برایم بفرستد 

و هزاربار گوشش دادم 

و هزار بار دنبال ادم های زندگیم گشتم 

و هزار بار دلم دبیرستان را خواست

سم گفت دلم مدرسه رو میخواد

گفتم ببین ما ناگزیریم از عبور

عبور از ادما

از زمان

از زندگی


ما ناچاریم


و این انگار همان قسمت جبری زندگیست که شیما میگفت




۹۶/۰۷/۰۳
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی