گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

چهل و چهار _ خفگی در هوای ازاد

چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۶، ۱۲:۴۵ ق.ظ

از ترس های تمام نشدنیم زیاد گفتم 

زیاد نوشتم

زیاد میشناسمشون 

میگم زیاد بنویسم بلکم یکم عادی بشن 

عادی نمیشن 

عادت نمیکنم 

به از دست دادن و خراب شدن 

به اینکه زندگی کوفتی و لعنتی که تو این جهنم داریم فیلم نیست 

قرار نیست یه ادم بیاد و زندگیتو عوض کنه و تا اخر همه جا باهات بیاد 

بدون اینکه نگران باشی

نگرانم

از وقتی اسپر اونطور بی خداحافظی رفت میگم هرکسی میتونه بدونه خداحافظی بره

از وقتی همکار محترم یه طرفه کلی چیزو عوض کرد و من هیچ کاری نتونستم بکنم میترسم 

میترسم باز سرم بیاد

باز نفهمم 


امروز داشتم فکرمیکردم اون رفاقت پاک و معصومی که با همکار جان داشتیم هیچوقت هیچوقت باهیچ کس تکرار نمیشه

جه تلخ و شیرین عذاب اوری 




۹۶/۰۹/۲۲
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی