پنجاه و نه
شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۰۰ ق.ظ
نباید باور داشت
به هیچ چیز و هیچ کس و هیچ کجا
این "باور" داشتن ادم را به ناکجاآبادِ "امید" میبرد و دست ها را به انجام کارهایی وا میدارد که اصلا عقل سلیم مبهوت بماند
انرژی که در این بین اتلاف میشود اما رنجش را هزار _بلکم صدهزار برابر_ میکند
این مدام دویدن و نرسیدن فرسودگی مسافت طی شده را غلو میکند
به هرحال تمام حرفم این "ارامش" از سر روزمرگی است
و من باور دارم روزمرگی جوری دستِ ذهن را میجود که هر کلمه و اتفاق از سرانگشتان مغز پخش زمین بشوند
و این اتفاقات هستند که روز را میسازند و خاطره را
من در بی اتفاق ترین و بی خاطره ترین زمستان زندگیم زنده زنده مردگی میکنم
"و همچنان دوره میکنم شب را، روز را، هنوز را..."
۹۶/۱۲/۰۵