گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

شصت و نه

پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۱۲ ق.ظ

امشب توی لپ تاپِ تو خونه جامونده ی حسین

یه پوشه پیدا کردیم که کلی وویس ضبط شده توش بود

از خواهر وسطیش که الان 6 سالشه

و صدای خنده هاشون 

 و مامان که همیشه دلش قرصه به برادراش

و من به این فکر کردم که کی میدونه پنج سال، ده سال بعد چی میشه؟

من هیچ کسی رو ندارم که اینقدر "پشت" _شماره 6_ باشه برام

اگه یه روز شلوغ و داغ تابستون_ بر فرض اینکه تا اون موقع خودمو قانع کرده و گواهینامه گرفته باشم_ تصادف کنم، به کی زنگ بزنم؟

اولین شماره ای که حافظمو خراش میده و میاد به سطح، شماره کیه؟ 

اصلا شماره ای هست؟ 

اگه شد، اگه رفتم

اون سرِ دنیا، دلم گرفت

 یه بلایی سرم اومد

 نمیتونم به مامان بگم که

بازم کسی نیست دل به دلم بده

حس کردم چقدر تنهام

چقدر دل کسی برام تنگ نمیشه بعد از مردنم

چقدر زود فراموش خواهم شد

و تو میدونی این زود فراموش شدن چقدر درداور تر از فراموش شدنه

چقدر ازار دهنده و حال خراب کن میتونه باشه 

زمانی که به اون صداها گوش میکردم 

این چیزا اومد تو ذهنم

و از تو چه پنهون؟ این بزرگترین حسرت زندگیمه


۹۷/۰۱/۱۶
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی