گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

گروه هیوده دوره هفت

فقط خدا میدونه اون روز چهل وسه غروبه چقد دلت گرفته بود....

طبقه بندی موضوعی

صد و شونزده

شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۲۸ ب.ظ

خوابیدم توی تراس 

و اسمون تیره روشن اوایل ابان رو نگاه میکنم

شبه ولی اینکه میگم روشن چون از سمت راستم ماه کم کم داره میاد تو دیدم

پاییز من رو الان در این تایم به خصوص به یاد صاد و تمام پیاده روی های سال گذشته میندازه

وقتی پاشیده بودیم کف خیابون 

و "کوه باش و دل نبند"

و ادمک هایی که ساج روی دیوار سفید تراس کشید

همان شب اخری که سیگار کشیدیم و گریه کردیم

همان شبی که چند بار نزدیک بود بخورم زمین و اشکم نمی امد 

که من سردی ادم ها رو نمیتونم تحمل کنم

این ادم که میگویم میتواند رفیق ترین رفیقم باشد _که البته خیلی وقت است کسی نیست_ یا همکلاسی که حتی بهم سلام هم نمیکنیم

خلاصه اینکه سیگار هایتان را توی کیف دوستتان جا نگذارید

ممکن است دچار بمب باران خاطره ای در شبی ابری و سرد شود 

۹۷/۰۸/۰۵
at :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی